یه دونه خرااااب

حرف های یه دونه خرااااب تو این دنیای خراااااااااب

یه دونه خرااااب

حرف های یه دونه خرااااب تو این دنیای خراااااااااب

بابا . بابایی . پاپا . بابی . باب . با .ب

تولد مظهر مردانگی امام علی (ع) مبارک .

 

نوبتی هم که باشه نوبت پدر عزیزه که در موردش چند کلوم بحرفیم...

معمولا هر وقت بیاد پدر میوفتیم اولین چیزی که به ذهنمون میرسه اینه که بنیه مالی خونه رو تامین میکنه ولی الان نمیخوان درباره پول دراوردن و این که ما تا یه حدی به خاطر پول به پدرمون وابسته ایم حرف بزنم ...

پدر: در مورد بابای خودم که باید بگم بیش از خیلی  دوسش دارم در موردش هم نمیدونم چی باید بگم جز زحمت هایی که بی دریغ واسم کشیده و مهربونیایی که در اوج خستگی و فشاری که رو خودش بوده ازم دریغ نکرده .

پدر یعنی کسی که اولویت اولش تو زندگیش راحتی زن و بچه هاشه .

کسی که تمام مبنای زندگیش خوشی خونوادشه و اینکه همیشه دوس  داره بچه هاش خندون باشن .

پدر-مرد-: یعنی کسی که وقتی از سر کار میاد خونه تمام خستگی ناشی از کار رو بذاره پشت در خونه و بعدش بیاد داخل . این حرفمو برا اولین بار از بابام شنیدم که داشت به داداشم میگفت و من همیشه تو ذهنم موند.

نمیدونم چرا ولی من که روم نمیشه مستقیم به بابام بگم  روزت مبارک و هدیه براش بخرم گرچه بدون ای چیزا هم ذره ای از محبتش کم نمیشه .حالا واسش یه سمس میدم ....خب روم نمیشه دیگه چیکار کنم به مادرم راحت گفتم ولی بابا ...خب پسرا با مادر جونشون راحت ترن دیگه ...

من که تو خونه بخوام صداش کنم میگم بایی شما چی میگید؟؟؟

همیشه از خدا خواستم همیشه سالم باشه و سایه اش بالای سرم .

اگه باهاش یه ذره مشکل پیدا کردی همین حالا برو روشو بوس کن و معذرت خواهی کن همین حالاااااااااااا.شاید دیر بشه ها.

ممکنه بعضی مواقع احساس کنی که داره اذیتت میکنه ولی بخدا اون چیزایی میدونه که تو نمیدونی ودلیل خاص خودشو داره واسه خودش و مطمئن باش خوبی ما رو میخوان پس اصلا ازشون دلگیر نشین.

همینجا هم همه پدرایی که در قید حیات نیستن خدا رحمت کنه .

 

خیلی نوکرتم و اونقد که خودت نمیدونی دوست دارم .

روزتـــــــــــــــــ مبارک

زنده ایم


شرمنده یه مدت مشغول دروس محترمه و مزخرف هستیم .

یه مقدار سرم ازاد شد از درس ومیام خدمت همتون.

فقط  خواستم یه حاضری زده باشم و بگم زنده ام به لطف پروردگار جان محترم ...

همین دیگه!!!!!

تقلب




از هر چی که تو فصل امتحانا بگذریم از مقوله با ارزش تقلب نمیشه گذشت

بنظرت میشه ؟ نمیشه دیگه

 

از نظر من که تقلب مقوله خوبیه البته نه هرنوعیش . مثلا تو انتخابات اگه تقلب بشه اینده یه ملتو بر باد فنا دادی و به خواسته مردم بی توجهی کردی و به نوعی حق خوری کردی به صورت فجیح ...

ولی تقلب تو امتحانات پایان ترم یه مزه دیگه میده ...

فکرشو کن نخونی یا نتونی که بخونی بعد بری رو جلسه ببینی هم سلولیت (همکلاسی یا هر عزیز دیگه ) خونده خب خود به خود مجبور میشی واسه اینکه درس رو پاس کنی از این روش بهره مند شی .

حالا بگذریم از اینکه چقد هیجان داره و میتونی استعداد های خودتو در ای مواقع  نشون بدی و با خودت و استعداد گرانبهات حال کنی .

و اگه بخوام از مضراتش بگم از چشم درد و گردن درد بگیر تــــــــــــــا اخراج از جلسه که خوشبختانه هنوز مورد اخر گریبان گیرمون نشده البته تو دانشگاه وگرنه یه سوء سابقه تو دبیرستان دارم ...

شما بگید! چند تا امتحانو پشت سر هم میزارن بعد میخوان که تقلب نکنی .عجب ها !!!!

خب مث بچه ادم بینشون وقت مناسب بذار بعد از ای انتظارا داشته باش  که در اون صورت هم چشمم اب نمیخوره که ...

 اگه امروزتقلب نمیکردم به گا میرفتم و نمیتونستم پاسش کنم . خب دیروز هم امتحان داشتم نتونستم واسه امروز بخونم نباید تقلب میکردم ؟؟؟؟

هر نوع نظری رو راجع به خوب یا بد بودنش میپذیرم حتی المقدرو با یکی از خاطراتت تقلبتون...

سلام بر تو که شادی



یه مدته هر وبلاگی سر میزنم یه دردی داره و داره از غم و غصه مینویسه .

دخترا بیشتر  از شکست عشقی که پدر ای ملتو در اورده و پسراهم که اگه غم عشقی داشته باشن نمی نویسن و بیشتر غم هاشون بخاطر درد هایی که اطرافشونه که یه جوری با خودشون در ارتباطه مینویسن .

 

خلاصه میخوام بگم همه دارن از درد مینویسن ....

تا کی میخواید از درد و رنجتون یاد کنید ؟تا کی میخواید به یاد شکست هایی که خوردید و میخورید زندگیتونو بگذرونید ؟

بخدا میشه به نیمه پر لیوان هم نیگا کرد

درسته زندگی بالا پایین زیاد داره و ادمو بلا نسبت شما به گـــــــــــــــا میده ولی میشه به خوبی هاش هم نیگا کرد .

به پدر و مادر خوبی که کنارتونه ، به دوستی که حاضره برات همه کار کنه و خودتو واسه خودت دوس داره ،به سلامتی که مهمتر از همه چیزه و موقعی که از دستش میدی حتی واسه یه مدته کوتاه ارزشش رو میفهمی، یه نیمچه نگاهی هم بندازی بدک نیست و یا هرچی دیگه که فک میکنی بودنش باعث شادیه.

 

اینقد از غم ننویسید ،خواهش میکنم .

 

اخه ادم یه چرخی تو ای وبلاگ ها میخوره ، وقعی که تموم میشه احساس میکنه تمام غم دنیا رو سرش خراب شده .حال ادم گرفته میشه خب ...

این یه اصله که اگه به بدبختی فکر کنی بیشتر میاد سراغت تا موقعی که محل سگ هم بهش نذاری .

 

اصلا اگه دیدید دارید از غصه خفه میشد مث من سعی کنید دست به یه خرااااااااب  کاری بزنید (جریان دختر خاله و پسر دایی رو منظورمه یادتون هس که ؟ ) و کلی حال کنید و بعدشم تو وب گرامتون نگارش کنید تا ما هم حالی و فیضی نصیبمون بشه ...ثواب داره ها !!!

البته حواستون باشه که اندازه اش دستتون باشه چون من اندازش دستم نبود و باعث شده که الان دختر خاله گرام و پسر دایی گرام تر با هم حرف نزنن ... باور کنید عذاب وجدان دارم در حد جام جهانی...

 

البته منظورم این نیست که اصلا نباید از غم نوشت ، بالاخره ادمی زاده و یه دنیا غم و باید یه جوری خودشو خالی کنه و نوشتن ، اونم تو وبلاگ شخصی یه جور ادمو خالی میکنه ولی سعی کنید حتی اگه دنیا و روزگار دست به یکی کردن و نمیخوان  بذارن شاد و شنگول باشی بزن تو دهنشون و و صوری هم که شده خودتو شاد جلوه بده تا دنیا به کامت بگذره....

 

زیاده روی کردم فقط خواستم بگم جون هر کی دوس دارین شاد بنویسید اخه قلبمان ترکید اینقد که غم نامه خواندیم ...

اومدن و رفتن

 

یه سوال دارم ؟نمیدونم  ازخودم یا خدا جان محترم

 

اصولا ما ادما واسه چی زندگی میکنیم ، واسه چی متولد میشویم ؟

واسه چی بزرگ و بزرگتر میشیم ؟

 

واسه چی سنمون میره بالا ،اصلا چرا زندگی میکنیم ؟

اصلا چرا زندگی کنیم اگه قراره بی هدف باشه و موقع مرگمون که رسید ندونیم واسه چی اومدیم و رفتیم .

شاید اصلا موقعی که پدر و مادرامون خواستن یه بچه داشته باشن ،فقط خواستن اونا هم مثل بقیه چند تا بچه دور و ورشون باشه و هیچ هدفی واسه بوجود اوردنش نداشتن...

 

موقعی که سنمون میره بالا ویا یکی از اطرافیانمون فوت میکنه یه لحظه به خودمون میایم و میگیم تا حالا که زندگی کردی به کجا رسیدی ،اصلا چه سودی بردی از این زندگی تکراری و مسخره ، یه لحظه میری تو فکر که ای خدااااااااااا تا حالا چیکار کردم ؟،من که از دنیا عقبم ،از این به بعد چیکار کنم ؟زندگیم داره بطور شدید مسخره میره جلو*خیلیــــــــــــــــــــــــ شدید  مسخره*

 

ظهر تا حالا موندم که تا حالا چیکار کردم بجز گذروندن وقت ؟چیکـــــــــار؟

تا حالا شده این سوالو از خودتون کنید؟

من موندم تو کار این روزگار، متولد میشی ، بعدش بزرگ میشی میفتی تو سختی ها و مشکلات و دوندگی و کوفت و زهر مار واسه ...بعدشم فرتی میمیری!!!!!

کلا نمیدونی چیشد؟

 

باعث این پستم و این سوالا مرگ بابا بزرگم بود ...

 

اگه کفر نباشه میخوام بگم خدا این خلقتت واسه چی بود؟؟؟؟؟؟؟

گرچه جوابمو نمیده ، هیچوقت نداده و نمیده

با وجود اینکه کم محلی میکنه و چشم انتظار یه دفعه جواب دادن میذارتم ، دوسش دارم.

مادر

و اما روز مادر ...


کلمه ای که توصیفش سخته

کسی که از وقتی به یادش داری در کنارته و با دل و جون و بدون هیچ چشم داشتی کنارته و سعی میکنه هیچ گزندی از هیچ هحد و الناسی بهت برسه .


کسی که بخوای درباره اش بنویسی حالا حالا ها باید بنویسی .


خدا یا ممنونم بخاطر مادر خوبم ممنون


روز تمام مادران مبارک و امیدوارم سالهای سال سایشون بر سرمون باشه .


همین........

تفاوت

و اما دیروز از صبح که بلند شدم یه نگاه به گوشی مبارک انداختم و با کمال تعجب دیدم شرکت همراه اول یه عدد تولدت مبارک فرستاده .(همراه همیشگیه دیگه)

و باز هم در کمال تعجب  ظهر هم مادر بنده بر خلاف هر سال یادشون بود و گفت که میخواستم واست هدیه بخرم ولی دیدم پولشو بدم خودت بیشتر به دردت میخوره و وجه نا قابلی را در دستان ما قرار دادن ...

 

به دنبال اجرای طرح خرابــــــــــــــــــ کاری مورد نظرم  گوشی رو برداشتم و با چند اس ام اس ناقابل دختر خاله محترم و پسر دایی محترم رو به جون هم انداختم .

از اونجایی که احساس میکنیم دختر خاله بنده یه جورایی دلش پیش پسر داییمون گیره ،چند اس ام اس دادم و گفتم میتونه بفهمه این پسر دایی محترم دلش پیش کی گیر کرده ؟

حالا دیگه خودتون ادامه ماجرا رو در نظر بگیرید ...

 

 

پ.ن

1- امسال بر خلاف  اون چیزی  که در نظرم بود اتفاقات جالبی افتاد .

2- درود بر تمام دوستای نازم ...